عشق یعنی پاک ماندن در فساد// آب ماندن در دمای انجماد//در حقیقت عشق یعنی سادگی
هیچ فکر کرده اید که بنیان و اساس اکثر خستگی ها و بی حوصلگی هایتان را باید در خودتان جست وجو کنید؟ آیا می دانید که اگر احساس خوب، و حال و هوای دلچسب و گوارایی ندارید، قبل از هر چیز باید آن را در نگاه و نگرش خود نسبت به خود، دیگران و زندگی، جست وجو کنید؟ اگر بلی، پس نیمی از راه را پیموده اید، و اگر نه، برخیزید و از نو شروع کنید، که هیچ گاه برای خوب زندگی کردن دیر نیست.
تلاش برای شناخت نگرش خود از این جا شروع می شود که قرار بر این نیست که هیچ کس مثل هیچ کس باشد زیرا همه انسان ها منحصر به فرد هستند بنابراین چه کسی گفته است که باید همانند دیگران باشید؟ آنگاه که این مساله را درک کردیم که نه قرار است کسی مثل من باشد و نه من مثل کسی باشم، از اینجا ست که باید در راستای تغییر نکات و نقاط مبهم و تیره رویکرد و نگاه خود نسبت به همه چیز، اقدامی به عمل آوریم، برای دستیابی به این امر بسیار مهم و مشکل ولی در عین حال امکان پذیر، باید الگوهای تعریف شده خود را مورد بازبینی، بررسی و کنکاش قرار داده و در جهت حذف و یا زیر و رو کردن آنهایی که مانع خوش بینی، مثبت نگری و زندگی سرشار و شوق آفرین شما می شوند، اقدام کنید، برای انجام عملیات «بهبود و بازسازی» خود: 1) به دیگران احترام بگذارید ولی از آنها تقلید نکنید. 2) به خودتان احترام بگذارید ولی به غرور، خودبینی و خودخواهی کشیده نشوید. 3) برای اینکه به کسی اجازه ندهید به حیطه شخصی شخصیتی شما تعرض کند، اصول و حدود تعریف شده و قانونمند را مراعات کنید. 4) خود را در هیچ چارچوب و کلیشه ای (به جز چارچوب های دینی و اخلاقی انسانی) قرار ندهید تا اینکه بتوانید خودتان باشید، ابراز وجود کنید و عظمت خود را دریابید. 5) همیشه و در همه حال با «چرا» زندگی کنید، چرا باید چنین کنم و چرا باید چنان نکنم، به عبارت دیگر خود را قانع کنید تا اینکه با عزم راسخ تر و جدی تر حرکت کنید.
و اکنون که می خواهید که خوب زندگی کنید،شروع کنید، برای دستیابی به خوبی ها و نیکی ها و تدارک یک زندگی دوست داشتنی برای خودتان: الف) به دوردست ها نگاه کنید و نه تنها به چیزهای کوچک و بی اهمیت نگاه نکنید بلکه سعی کنید «اصلا آنها را نبینید»، بدون کمترین تردید، شادی را هسته مرکزی زندگی خود قرار دهید. ب) گله نکنید، نه از خودتان و نه از هیچ کس و هیچ چیز دیگر. ج) از آنچه که آرامش شما را سلب می کند، دوری کنید، هرچیز و هر کس که باشد. د) در محیطی کار کنید و در فضایی زندگی کنید و با کسانی رفت وآمد کنید که راحت تر هستید. ز) در مواجهه و برخورد با افرادی که «پرادعاهای بی محتوا» هستند، و از «زندگی»، «زیبایی»، «عشق و محبت» چیزی نمی دانند، آهسته و آرام از کنارشان بگذرید، لبخندی بزنید، سری تکان دهید و بدون اینکه «کم بیاورید» و یا بدون جهت «اوج بگیرید» بگذارید و بگذرید، زیرا: برای آنهایی که جز نفرت نمی کارند از عشق گفتن خطاست، برای آنهایی که از پرواز و دلسپاری به آسمان زیبا و بی انتها چیزی نمی دانند، هرچه بیشتر اوج بگیری و یا هرچه بیشتر توجه شان کنی، کوچک تر به نظر می رسی هرچند غم، اندوه و نفرت جزیی از زندگی ا ند، ولی شادمانی و عشق، بخشی از زندگی اند، پس بدون دلواپسی و دغدغه، به شادی ها و سرورها بهای بیشتری بده و مطلع باش که دل گرفتگی و سوگ و غصه نباید بیش از سهم خود، شما را در برگیرد. ح) یاس و نومیدی را به خود راه ندهید و با شهامت و از سراحترام به خود، حصارهای انتقادهای بدون دلیل را در درون و برون خود ویران کنید تا اینکه بتوانید خود را از نو بسازید، در این راه حتی اگر لازم شد، خودتان را نیز بشکنید و طوری به چیدمان و ساخت خود بپردازید که خستگی های تلنبار شده در وجود و شخصیت تان، به در آید، ساختاری نو، که هم دوست داشتنی باشد، هم دگردوست، هم محترم باشد (از طرف دیگران) و هم محترمانه پذیرفته شود (از طرف دیگران)، برای جدال با یاس و خمودگی و احساس غصه و گناه، راه شادمانه زیستن انسان وار و راه «جور دیگر دیدن» را انتخاب کنید.
ط) «از بابت مشکلات و خطاهایی که مرتکب می شوید، به فکر بیفتید و حتی پشیمان شوید، ولی نه بترسید و نه کم بیاورید زیرا خطا جزیی از زندگی است و اصولا آن کس خطا و اشتباه نمی کند که کاری نمی کند، البته مواظب باشید که تداوم و تکرار خطا و اشتباه، خانمان برانداز و فاجعه انگیز است ی) اگر به شادمانی کشیده شوید از گله مندی، دل گرفتگی و طلبکاری دست بردارید و به جهان و هر چه در او هست به گونه ای متفاوت و بازاندیشانه بنگرید، می توانید به سهولت بر خود مسلط شوید و چون خود و دنیای خود را ارزشمند و دوست داشتنی دانستید در نتیجه خود را نه طلبکار دنیا که بدهکار این همه زیبایی ها و لطف ها می دانید. ک) چون از بی حرمتی ها، توهین ها و کج بینی و خودمحوری ها بازایستادیم به مرحله ای می رسیم که همه دنیا را دوست خواهیم داشت و نه فقط دنیای خودمان را و به قدری احساس بزرگی و عظمت می کنیم که حتی در موارد خاص همه دنیا را به مبارزه می طلبیم، نه مبارزه ای خصمانه و غیرانسانی و ضدبشری، بلکه نبردی در امتداد گسترش محبت ها و صمیمت ها. آری، آری زندگی زیباست. هیچ تردیدی در آن نیست و به خوبی می دانیم که: «زندگی، آتشگهی دیرینه پابرجاست» در این نیز هیچ شبهه ای وجود ندارد ولی بحث اصلی اینجاست که اگر می خواهیم زیبایی و پابرجایی و فروزندگی آن همیشگی و جاودانه باشد، باید شعله های آتش را زیاد و زیادتر کنی، پس: گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست، زیرا، زندگانی «هیمه» می خواهد و«هیمه ها، کسانی برای برافروختن، این کسان نیستند جز آنانی که به زندگی هستی، عشق می ورزند و در راستای شکوفایی و تلالو آن هر چه بیشتر می کوشند تا آنکه دنیایی زیباتر و انسانی تر را تدارک ببینند.
منبع : مجتمع فرهنگی علامه طباطبایی